علاقهمندي ها
+
*غم بزرگ ما*
وقتي شهيد غيور سيدحسن نصرالله يه سخنراني داشتند همين جهان ترسوي عرب ميليوني به صفحات رسانه ها ميخ کوب بود ببيند سيد چطور غرور شکسته شده اش زير لگد استبداد حکام شکمپرست را بازسازي مي کند.کار آقا را در بين اعراب و کشورهاي منطقه پيش مي برد.زبون شون رو بلد بود به زبون شون به فرهنگ خودشون باهاشون حرف مي زد و در واقع حيدري بين اعراب غرش مي کرد .چون تيزهوش و نابغه بود حتي حرکات بدنش تن
اودسان
03/12/19
هما بانو
چون تيزهوش و نابغه بود حتي حرکات بدنش تن صداش لحن حرفاش ريز ريز کلماتش ارزيابي مي شد.دانشمندا يه ذهن بي نظير تحليلگر نابغه رو ارزيابي مي کنن که با يه حرفش پروژه جنگ رواني يه هفته يه ماهه اعراب و آمريکا رو بين مردم عرب هوا مي کرد.نميرن يه آدم معمولي رو تحليل و ارزيابي کنن که.سيد يه تنه حاج قاسم بود رئيسي بود هنيئه بود .اديب بود فصيح بود .ذاتا روانشناس و جامعه شناس بود .
هما بانو
سيد نسخه کوچک شده آقا ،دومين رهبر بزرگ جهان اسلام بود.
غم مون بزرگه.انقدر بزرگ که با اين وعده هاي صادق هم کامل آروم نميشيم .
اگه يه هفته قبل اين عمليات انجام شده بود شايد الان سيد حسن رو داشتيم.
+
امروز رفته بودم يه جايي که توي سالن يه تعداد خانوم و آقا بود که رو صندلي نشسته بوديم..يه لحظه مثل اينکه بمب منفجر شده باشه سالن از صداي جيغ زن و مرد ترکيد و هر کي پريد رو صندلي و.....:-o فقط خودم هنوز تکون نخورده بودم که نميدونستم چي شده ديدم اينهمه جيغ و پريدن و.....
فقط به خاطرِ يه موش کوچولوئه :-|
*موش واقعا ترس داره!!؟؟* :-/.
.
*يه خاطر از موش تو مشهد بگم*:D

هايدي
03/12/16
قرار بود براي نماز صبح منو خواهرم بريم حرم که خواهرم نيومد با اينکه حرم نزديک هتل بود ترجيح دادم اون وقت نيمه شب تنها نرم و نماز صبح رو تو هتل بخونم و هوا که روشن شد برم حرم..ساعت 6 رفتم حرم چون تنها بودم ديگه به زمان توجه نداشتم و واسه خودم تو حرم موندم تا ساعت 9:30 ..
ساعتمو نگاه کردم ديدم از وقت صبحانه گذاشته و ديگه نميتونم برم صبحانه خوري.. تو وسط راه ، دلم هواي شربت خاکشير کرد يه ليوان سفارش دادم چون روم نميشد تو عموم بخورم، به آقاهه گفتم ميتونم بيام داخل مغازه ! ، رفتم رو نيمکتي که تو مغازه بود نشستم نصفِ شربتو خوردم ديدم يه موش بزرگ از زير پام رد شد رفت زير يه بشکه بزرگ که روبروم بود.. به آقاهه گفتم يه موش رفت زير اون بشکهه...